ر مثل رسیدن

ساخت وبلاگ
مراسم شب یلدا رو دوس دارم در حد دور همی بودن و خندیدن و شاد بودن . خیلی به مراسمش بخاطر اعتقادات آقای خونه اهمیت نمیدم با اینکه خیلی دوس دارم یه شب ویژه داشته باشم . اهل انتقاد از پیروان این شب و نوع مراسمی که گرفته میشه نیستم . به اعتقاد من هر چیزی که باعث خوشحالی و دور هم جمع شدن بشه خیلی خوبه . این شب مصادف هست با تولد خواهرزاده من . بیچاره چه ذوقی میکنه . پدر و مادرش هم کلی هزینه میکنن و میان پیش ما و همه چیز در سکوت اجرا میشه . نه دستی و نه رقصی و نه آهنگی .امیدوارم یلداتون به شیرینی انار سر بشه . و دور هم شب پرخاطره ای داشته باشید . برا منم دعا کنید دوستان خوب من . ر مثل رسیدن...
ما را در سایت ر مثل رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2rozaneeh2 بازدید : 58 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 12:28

وقت نمیکنم بیام و بنویسم   . ببخشید که حتی نمیرسم بتون سر بزنم . همه لحظات روز و شبم رفته رو دور سریع . بدو بدو بدو .همه ش کار . دیگه وقت کمتری هم پای گوشی میذارم .امیدوارم همه تون سلامت باشید.  هیچی مثل سلامتی نیست. راستی بالاخره سه شنبه هفته پیش رفتم جواب آزمایشم نشون دکتر دادم شاکی شد که چرا دیر اومدم . اما خدا را شکر مشکلی نبود و آزمایش موردی نداشت . تو فکر بخشیدن اون چیزهایی هستم که برای جهیزیه م جمع کرده بودم . البته خیلی چیزهای خاصی نیستن.  چیزهایی که مال روزهای دل زنده و امیدوار بودنم بوده . روزهایی که براشون خواب دیده بودم و نقشه کشیده بودم . دلم خیلی بشون خوش بود و تصورشون برام لذت بخش بود.  اما حالا دیگه منتظرشون نیستم . دیگه قبول کردم که مسیر زندگی م جور دیگه ای رقم خورده و از جاده دیگه ای رد میشه . اون جاده سبز و زیبا راهش برا من بسته ست و باید تو همین مسیری که هستم و یه طرفه ست پیش برم و مواظب باشم چیزی از دست ندم . چقدر رویا بافتن به آدم حس خوب میده . اما دیگه رویا سازی م هم متوقف شده . من نقش و رسالت دیگه ای دارم . باید بمونم و حواسم به دور و بری هام ر مثل رسیدن...
ما را در سایت ر مثل رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2rozaneeh2 بازدید : 44 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 12:28

همه کسانی که یه پدر خوب دارید خدا رو بسیار شکر کنید و روزی میلیون بار برای سلامتیش دعا کنید . تیلوی عزیزم خدا پدر و مادرت رو برات یه عمر با عزت حفظ کنه . پدری که به معنای واقعی پدره.  پدری که اگه تو تب کنی اون میمیره.  پدری که خنده تو امید زندگی اونه.  این پدر قبله عشق فرزندش میشه.  پدری که تو هم جونت براش در میات. پدر خوبی که همه جور امکان خوشبخت بودن تو رو فراهم میکنه. پدری که به موهای سرت اجازه نفس کشیدن میده.  پدری که چیزی رو میپسنده که تو دوس داری.  جایی که تو شاد باشی امکان رفتنت رو پیش میاره . پدری که همه جوره بهت افتخار میکنه . و تو رو تو آدم حساب میکنه . تو براش یه جنس یا فقط یه دختر نیستی. تو براش فقط بار رو دوش نیستی . تورو آدم به حساب میاره . خدا به همه پدر های خوب سلامتی بده . عاشق پدر مهربون رویاهای خودم هستم . پدری که دست دخترش رو میگیره میبره بازار و میگه دخترم هر چی دوس داری بخر و تو فکر هیچی نباش .بیات تو آشپزخانه و بگه دختر بابایی یه چای میدی بابا؟بیات و بگه دختر بابایی چطوره؟هر جا هم بشینه بگه دخترم قند عسلم .بگه یه دختر دارم شاه نداره ر مثل رسیدن...
ما را در سایت ر مثل رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2rozaneeh2 بازدید : 57 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 12:28

فردا احتمالا با مامانم برای آنجیو میرم تهران . چند روزی نمیتونم بیام وبلاگ. 

خیلی تو دلم استرس و دلهره دارم . کندن از این جایی که توش خیلی وقتا درد میکشم برام خیلی سخته .

دعا کنید عمل مامانم با موفقیت انجام بشه .

دوستون دارم . و براتون بهترین ها آرزو میکنم .

ر مثل رسیدن...
ما را در سایت ر مثل رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2rozaneeh2 بازدید : 42 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 12:28


من نرفتم خواهرم با مامانم رفت .

ر مثل رسیدن...
ما را در سایت ر مثل رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2rozaneeh2 بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 12:28

مامانم خدا را شکر برگشت خونه براش بالون هم زده بودن . فعلا تو خونه در حال استراحته.  شاید دیگه صبح ها همون سه روز را هم باشگاه نرم . آخه کارام خیلی زیاد شده . حتی دستهام درد میکنه . و این تنها کاری بود که من برای خودم انجام میدادم . شاید موقتا تا این دوره نقاهت رو بگذرونه نرم و بعد دوباره ادامه بدم . و البته شایدم با همین اوضاع به کارام یه سر و سامانی بدم و برم . آخه اگه چند روز نرم دیگه کلا نمیرم و هرچی این مدت برا این کار صاف کاری شرایطی کرده بودم هدر میره. نمیدونم حالا تا ببینم چطور میشه . اینقدر حرف تو دلمه که خدا میدونه . احساس می‌کنم دیگه تحمل نگه داشتنشون رو ندارم. نمیدونی چقدر آرزومه بیام اینجا از یه اتفاق قشنگ بنویسم . از یه شادی و ذوق قلبی براتون بگم . اما باور کنید من تو نوشتن اغراق نمیکنم و تازه خیلی چیزهای دیگه هم هست که من اصلا ازشون نمی نویسم.  بازم معذرت میخوام از اونایی که محبت میکنن و میان به من سر میزنن ولی غصه میخورن با خوندن نوشته های من . ر مثل رسیدن...
ما را در سایت ر مثل رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2rozaneeh2 بازدید : 73 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 12:28

بچه ها من و خواهرم و بچه ش امروز زیرآبی رفتیم مجتمع تجاری تفریحی . خیییییییلی خندیدم باور کنید خیلی وقت بود اینطور نخندیده بودم به حدی که شکم درد گرفتم . بخاطر بچه خواهرم که میخواست تو یه بازی جایزه ببره و مجبورمون کرد حدود سی تومن کارت براش شارژ کنیم به این امید که جایزه خاص رو ببره آخرشم یه مداد بش جایزه دادن که تو بازار فوقش دو هزار تومن باشه . کلی کارش حرص مون داد که حرف گوش نداد اما اصرار و اداها و اشک ریختن و پافشاریش خنده مون انداخته بود که من حتما جایزه رو میبریم ما هم گفتیم بذار سر کیفش باشه آخرش بی انصاف ها یه مداد دادن . کلی تو ذوق مون خورد اما کلی هم خندیدیم.  بچه خواهرم بم میگفت خاله آفرین تو بم پول بده ،تو که اینطور نبودی و غیرتی م کرد که بش پول بدم و پول به باد داد عین قمار . اما تجربه خوبی بود که از دلش دربیات.  حالا من هر وقت مداد رو میبینم یاد 30 هزار تومن میافتم.  اداهاش خیلی خنده دار بودن برای رسیدن به چیزی که میخوات . ر مثل رسیدن...
ما را در سایت ر مثل رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2rozaneeh2 بازدید : 73 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 12:28

امشب دلم یه آغوش امن و گرم میخوات . امشب دلم تنگه.امشب حس تنهایی دارم و دلم میخوات الان تو اتاق خودم تنها بودم.دلم بارون میخوات . متاسفانه امسال نه سرمای آنچنانی داشتیم و نه حتی بارون. کل پاییز و زمستان فقط دو روز بارون داشتیم.کادوی زن داداشم رو دادم .البته جلوم باز نکرد و نمیدونم خوشش اومده یا نه. حقوق گرفتم . حقوق مهر تا دی.شیرینی نارگیلی و ژله پفی درست کردم . چون از گوشی میام نمیتونم عکس بذارم .راستی آقا نبودش و دیروز با یکی از بچه‌های یوگا رفتیم یه کافی شاپ با کلاس. جاش خیلی قشنگ بود . و بهمون خوش گذشت. ر مثل رسیدن...
ما را در سایت ر مثل رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2rozaneeh2 بازدید : 65 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 12:28

نگران وضعیت  مالی خودم هستم . بیمه ندارم و این 11 سال چون حقوق ماهیانه نمیگرفتم و البته هنوزم نمی گیرم ، نمیتونستم برا خودم بیمه رد کنم . اگرم قرار بود هر سه ماه یه بار دو سوم حقوقم رو بدم یه جا پای بیمه چیزیش برا خودم نمیموند. 11 سال کم نیس . اما من هیچ آینده ای ندارم. حالا هم اگه بخوام اقدام کنم تقریبا سه ماهی 600 باید پرداخت کنم وفقط300 برام میمونه و من با این همه هزینه هایی که دارم این پول خیلی کمه.حالا قراره پرس و جو کنم ببینم بیمه ای که قیمتش کمتر باشه آیا وجود داره که پرداخت کنم . گاهی بسیار زیاد از بی انصافی رئیس مون ناراحت و شاکی میشم اما دستم به جایی بند نیس . اگه بخاطر خانواده م نبود تا حالا سر یه کار بهتر میرفتم و هم بیمه داشتم و هم حقوق بهتری ماهیانه میگرفتم.یه وقتایی هم به خودم میگم 11 سال گذشته بقیه ش هم میگذره. اما این حرف من از قبول تقدیر نیس بلکه از تسلیم بخاطر ضعف خودمه که نتونستم شرایط رو عوض کنم و خودم این رو میدونم. از تقدیرهای اجباری بدم میاد. از اینکه به اسم تقدیر تو رو مثل یه روبات کوک کنن که تو مسیری حرکت کنی که کس دیگه ای برات برنامه‌ریزی کرده. از اینکه ر مثل رسیدن...
ما را در سایت ر مثل رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2rozaneeh2 بازدید : 62 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 12:28